دوم آذر سالروز درگذشت درویش خان
پدر تار و سه تار ایران قربانی اولین حادثه رانندگی کشور
شب چهارشنبه، دوم آذر ماه ۱۳۰۵ هجری خورشیدی، هنگام بازگشت از جلسه محفل موسیقی در منزل یکی از دوستان به خانه، درشکهای دو اسبه کرایه میکند. در آن زمان خودرو به تازگی وارد خیابانهای شهر شده بود و شمار آنها به سختی به پنجاه دستگاه میرسید..
درویشخان با نام اصلی غلامحسین درویش (۱۲۵۱ تهران – ۲ آذر ۱۳۰۵تهران) از هنرمندان نامی و استادان موسیقی سنتی ایرانی در اواخر دوره قاجاریان است که از افراد صاحب سبک و تاثیرگذار بر موسیقی ایرانی در این دوره به شمار میرود . از او آثار مشهوری مانند تصنیف بهار دلکش، تصنیف ز من نگارم و چند رنگ و پیشدرآمد بهجا مانده است. درویشخان همچنین رهبر ارکستر کنسرتهای انجمن اخوت که به حمایت صفاعلی ظهیرالدوله انجام میشد، بود. از او دو صفحه با همکاری چند نوازنده و خواننده دیگر نیز بهجا مانده است. وی را از ایجادکنندگان و گسترشدهندگان پیشدرآمد در موسیقی ایرانی میدانند. همچنین درویشخان به عنوان نخستین قربانی سوانح رانندگی در ایران شناخته میشود
مدرسه موزیک دارالفنون
پدر درویشخان به سبب علاقهمندی به هنر موسیقی و آشنایی اجمالی با تار و سهتار، کودکش را به مدرسه موزیک دارالفنون سپرد و درویشخان در آنجا به فراگرفتن خط موسیقی، نواختن شیپور و طبل کوچک مشغول شد
موزیک ملیجک
مقالهٔ اصلی: ملیجک دوم
در دربار ناصر الدین شاه مردی بود به نام میرزا محمدخان (برادر آمینه اقدس زن شاه) که بعدها لقب امین خاقان گرفت و سپس معروف به ملیجک شد. هرچند از لحاظ ظاهری کوتاه قد و بدترکیب بود، اما مورد لطف و عنایت شاه قرار داشت. گفته شده وقتی طفل بود، گنجشکی دید و آنرا به زبان کردی، ملوچ یا ملوچک خواند و به همین نام موسوم شد. از ملیجک بعدها پسری به دنیا آمد و او هم مورد لطف ومحبت شاه بود تا آنجا که در آغاز ملیجک ثانی یا ملیجک دوم خوانده میشد ولی بعدها لقب عزیزالسلطان گرفت. به دستور شاه، برای ملیجک دوم دسته موزیک مخصوصی شکل گرفت و به استناد به بعضی روایات، درویشخان در موزیک ملیجک نوازندگی طبل کوچک را به عهده داشته و آشنایی او با موسیقی از همینجا آغاز شد. بعضی روایات هم اشاره به این دارند که درویش در دسته موزیک دیگری که به تقلید از موزیک ملیجک برای کامران میرزای نایب السطنه ایجاد شده بود، فعالیت میکرد.
شاگردی آقاحسینقلی
غلامحسین به دربار شاه رفتوآمد داشت و ساز نوازندگان را میشنید و به دلیل سابقه آشنایی که با موسیقی داشت، به موسیقی و مخصوصاً تار علاقهمند شد. وقتی موضوع را با پدرش درمیان گذاشت، پدرش سهتاری برای او تهیه کرد و مقدمات را شخصاً به وی آموخت. سپس نزد آقا حسینقلی به تکمیل فن خود پرداخت و بعد از سالها تمرین در نواختن تار و بهویژه سهتار مهارت یافت و بهترین شاگرد استاد خود شد. در این دوران، آشنایی با برادر بزرگتر آقاحسینقلی، میرزا عبدالله فراهانی که نوازنده تار و سهتار بود، به کار او غنای بیشتری بخشید
پرکردن صفحه
درویشخان دوبار برای پرکردن صفحه گرامافون به خارج از ایران سفر کرد. همراهان او در سفر اول عبارت بودند از: حبیبالله شهردار (مشیرهمایون)، سید حسین طاهرزاده، رضا قلیخان، حسین هنگآفرین، باقرخان رامشگر و اسداللهخان این سفر در دوران استبداد صغیر رخ داد. وقتی گروه به رشت رسیدند، اکبر خان فلوتی، برادر حسین هنگآفرین هم که در آنجا اقامت داشت با آنها همراه شد و در همان هنگام مجاهدان به رشت رسیده بودند و در آنجا مستقر بودند. به خواهش آنها این هیئت سه شب در رشت کنسرت برگزار کرد. سپس همگی از راه روسیه به لندن رفتند و هنگامی که کمپانی هیز مسترز ویس (به انگلیسی: His Masters Voice) جشنی گرفته بود و از دیگر کشورها هم نوازندگانی برای پرکردن صفحه به آن شهر آمده بودند، تعدادی صفحه پر کردند که بعضی از آنها هنوز هم موجود است. از جمله صفحه تار سولوی درویش که در بیداد همایون نواختهاست. هنگام بازگشت، وقتی به کرج رسیدند، علینقی وزیری که در آن هنگام افسر قزاق و مأمور شهر کرج بود، آنها را به نزد خود دعوت کرد و یک روز را با آنها گذر کرد. وقتی گروه به تهران بازگشتند، مقدمات فتح تهران فراهم شدهبود و چند هفته بعد، تهران به دست مجاهدان فتح شد. در سفر دوم درویشخان به همراه چهار نوازنده و خواننده که عبارت بودند از: باقرخان کمانچهکش، سید حسین طاهرزاده، اقبالالسلطان (اقبال آذر) و عبدالله دوامی به تفلیس سفر کرد و از این سفر عکسی نیز بهیادگار ماندهاست. صفحههای ضبطشده از این سفر که توسط کمپانی دیویداف (به انگلیسی: Davidoff) تهیه شده بود، به برلین فرستاده شد اما به علت وقوع جنگ جهانی اول بهجز چند صفحه، صفحات دیگر به تهران نرسید. گروه در این سفر در هنگام اقامت در تفلیس، دو شب تالار گرجیها را اجاره کردند و برای ایرانیان مقیم آنجا کنسرتهایی اجرا کردندموسیقی زمان درویشخان
موسیقی ضربی
موسیقی معمول آن دوره در درجه اول اهمیت، ردیف آوازها بود که نوازندهای مینواخت و و آوازخوان همان را میسرایید و از ساز، جواب میشنید. این قسمتی بود که به تنهایی نواخته میشد زیرا در همه جا وزن مرتب و منظمی نداشت که چند نوازنده باهم بتوانند بنوازند
تصنیف
قسمتهای ضربی که چند نوازنده میتوانستند باهم بنوازند، تصنیف و رِنگ بود . تصنیفهای معمول آن دوره از علی اکبر شیدا بود زیرا آنچه که قبل از او بود از لحاظ شعر ومفهوم و معنی کمتر مورد توجه بود و حتی دارای اشعار مبتذل نیز بود.
رنگ
رنگها محدود بود و هر دستگاه رنگ مخصوصی داشت. تعدادی از رنگهای متداول آن دوره عبارت بودند از: ضرب اصول در دستگاه شور، رنگ حربی در دستگاه ماهور، رنگ دلگشا در دستگاه سهگاه ، رنگهای لزگی و حاشیه در دستگاه سهگاه، رنگ فرح در دستگاه همایون، رنگ فرح انگیز در دستگاه اصفهان، و رنگ شهرآشوب در دستگاههای شور و چهارگاه.
موسیقی آوازی
آوازها از قید وزن آزاد بودند اما تعدادی قطعات ضربی هم در بین آنها دیده میشد. قطعات ضربی موجود در آوازها عبارت بودند از: کراوغلی، که در مقدمه ماهور به وزن ششهشتم تند نواخته میشد، ساقینامه در ماهور، صوفینامه در اصفهان، نستوری در نوا، گریلی در شور، کرشمه که در اغلب آوازها به کار گرفته میشد. زنگوله و نغمه در راستپنجگاه و چهارپاره حجاز که در ماهور هم نواخته میشد.
چهار مضراب
گذشته از نغمات فوق، قطعات دیگری هم به نام چهارمضراب متداول بوده که زمینه آن از یک برداشت کوچک به نام پایه شروع میشده است و در پردههای مختلف آواز پرورش مییافته و به زیروبم میرفته است به این ترتیب غیر از تصنیفها و رنگها این گونه قطعات هم در مورد لزوم با چند ساز قابل اجرا بوده است. تمام قطعاتی که در موارد فوق آنها اشاره شد، کوچک بوده و زیاد طول نمیکشیده است. تنها ساقینامه و گریلی چون با شعر همزمان بوده است، در صورت حضور آواخوان بیشتر به طول میانجامید
اخلاقیات
تکیه کلام او یا پیر و یا پیرجان بود به همین جهت به این نام معروف شد و همه او را یا پیر و یا پیرجان صدا میکردند. روحالله خالقی درباره او نقل میکند:
«درویش طبعی لطیف و ذوقی سرشار داشت. هنرمندی متجدد و بیتکلف، بسیار متواضع و فروتن، بیآزار و بردبار، انساندوست و زیردستنواز، خوش معاشرت و رفیقدوست بود. از هیچکس بدگویی نمیکرد. یعنی عارف به تمام معنا که فقط نیکی میدید و همه را خوب میپنداشت. مردی بود نکته سنج و با نمک و خوش بیان و ظریف و رند و شوخ. چنانکه وقتی کلام گوشهداری میشنید، به وضعی دلپسند و مودب، جواب مناسب میداد اما نه آنطور که خاطری را آزرده سازد. هنر را بسیار محترم میشمارد و وضع و رفتارش چنان بود که مورد احترام و تکریم همه واقع میشد. نسبت به استادان خود حقشناس و سپاسگزار بود و با شاگردانش به کمال ملاطفت و مهربانی رفتار میکرد و آنها را بهمانند برادر و فرزند خود دوست میداشت.»
در شب چهارشنبه، دوم آذر ماه ۱۳۰۵ هجری خورشیدی، هنگام بازگشت از جلسه محفل موسیقی در منزل یکی از دوستان به خانه، درشکهای دو اسبه کرایه میکند. در آن زمان خودرو به تازگی وارد خیابانهای شهر شده بود و شمار آنها به سختی به پنجاه دستگاه میرسید. زمانی که درشکه از خیابان امیریه به سمت شمال میپیچد، خودروی فوردی از جهت مخالف با درشکه و اسبهای آن برخورد میکند. اسبهای درشکه درجا تلف میشوند و وی از درشکه به بیرون پرتاب شده و از ناحیه سر به زمین برخورد میکند. بیدرنگ مردم رسیده و او را به بیمارستان نظمیه تهران (که بهترین بیمارستان آن زمان تهران بود) میرسانند. اما بر اثر ضربهای که بر سر او وارد آمد، چنان به سختی آسیب دید که پنج روز بعد در بیمارستان به علت ضربه مغزی در سن ۵۴ سالگی درگذشت. وی در گورستان ظهیرالدوله میان امامزاده قاسم و تجریش شمیران که قبرستان درویشان صفایی است، در کنار قبر علی ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
چند روز پس از مرگ او مدیر روزنامه ناهید مقاله بلندی به یاد او نوشت و از مرگ او اظهار تاسف کرد.
کدخبر: 433
تعداد بازدید: 3060