معرفی کتاب/فایل pdf
راز مانا | زندگی و دیدگاههای محمدرضا شجریان
این کتاب در قالب گفتگو شکل گرفته و به زندگی و دیدگاههای استاد محمدرضا شجریان میپردازد.
آیین باور _ این کتاب که چاپ اول از سری جدید آن توسط نشر گمان به بازار عرضه شده، در قالب گفتگو شکل گرفته و به زندگی و دیدگاههای استاد محمدرضا شجریان میپردازد.
لازم به تأکید است که این گفتگوها در سال ۱۳۷۵ انجام شدهاند و آنچه در کتاب مطرح شده، به زندگی ایشان از بدو تولد تا پنجاه و شش سالگی مربوط میشود. اما این چیزی از اهمیت کتاب راز مانا به عنوان یک سند تاریخی نمیکاهد. خصوصاً اینکه محمدرضا شجریان در سال ۱۳۸۲ در نامه به رسانهها گفت: «به آگاهی مردم شریف و هنردوست ایران، که همواره در سایهی بزرگواریهایشان آسودهام، میرسانم که از مجموع مطالبی که به نقل یا عنوان و نام اینجانب چاپ شده فقط کتاب راز مانا مورد تأیید اینجانب است.»
کتاب راز مانا به دو بخش تقسیم شده است. بخش اول با عنوان دیدگاهها، عمدتاً به نگاه محمدرضا شجریان به موسیقی ایرانی و مقایسه آن با موسیقی غربی میپردازد. بحثی که به خاطر طرح سوالات تکراری و بعضاً کلیشهای، شاید خواننده را نیز – مانند محمدرضا شجریان – خسته و فرسوده کند. بخش دوم کتاب به زندگی و آثار وی میپردازد و با مرور خاطرات مختلف از مقاطع متفاوت زندگی ایشان همراه میشود. به قضاوت ما در متمم، شیرینی بخش دوم، به خوبی تکرارهای پراکندهی بخش اول را جبران میکند (البته نکات مهم و ارزشمند در بخش اول هم کم نیستند).
دربارهی راز مانا این نکته هم قابل ذکر است که در کتاب، اشارات فراوانی به اصطلاحات تخصصی موسیقی ایرانی میشود و از این منظر، راز مانا احتمالاً برای کسانی جذاب خواهد بود که علاوه بر علاقهمندی به محمدرضا شجریان، آشنایی اولیهای هم با مفاهیم و اصطلاحات و مشاهیر موسیقی ایرانی داشته باشند.
بعد از این مقدمه، با هم بخشهای کوتاهی از کتاب راز مانا را میخوانیم:
[در مقایسهی موسیقی ایرانی و موسیقی غربی] از موضوع کلیتری شروع میکنم. به نظر من موسیقیِ هر سرزمینی به نیازهای مردم آن سرزمین پاسخ میدهد. مردم هر سرزمینی روحیات خاص خودشان را دارند و هر روحیهای موسیقیِ ویژهی خود را دارد. موسیقیِ یک سرزمین نمیتواند به نیازهای مردم آن بیاعتنا باشد. اگر اینگونه باشد اصلاً دوام نمیآورد.
تاریخ هر سرزمین، اقلیم آن و شرایط دیگر، انسانهای آن سرزمین را از دیگر سرزمینها متمایز میکند. وقتی ما دو نوع موسیقی را مقایسه میکنیم، باید ببینیم آیا تاریخ زندگیِ آنها یکی بوده است؟ آیا شرایط اقلیمی یکسان است؟
نه میتوان موسیقیِ غربی را کاملاً کنار گذاشت و نه میتوان موسیقیِ ایرانی را به نفع موسیقیِ غربی از میدان خارج کرد.
محکوم کردن یکدیگر و موضعگیریِ افراطی درست نیست. به عقیدهی من از روحیهی هنرمندی بیرون است. وقتی آدم میتواند زیبایی خلق کند، با هر ابزاری که شد باید این کار را انجام دهد.
وقتی آدم میخواهد شنوندهاش از زیباییِ موسیقی لذت ببرد با هر ابزاری که توانست، باید آن زیبایی را خلق کند. شاید در کار نقاشی هم عدهای فکر میکردند نقاشی صرفاً باید با مداد یا آبرنگ باشد، یا با قلممو و رنگ. ولی حالا خیلی مواد و چیزهای دیگر به کار میآید تا تابلوی نقاشی خلق شود. و این تابلوها ارزش هنریِ خودشان را دارند.
… ما موسیقیِ ایرانی را به خاطر این نمیخواهیم که به ما ارث رسیده است، به خاطر این میخواهیم که فکر میکنیم با آن بهتر میتوان زیبایی خلق کرد. ظرفیت آن برای خلق زیبایی بالاست. پس باید از هر روشی که این توانایی را افزایش میدهد، استفاده کنیم.
اگر سنتی ماندن موسیقی به بهای محدود ماندن موسیقی تمام شود و امکان خلق زیبایی در آن کاهش یابد، روش ما درست نیست.
اصلاً شاگردان من زمانی کسی خواهند شد که به قول شما بر شجریان تمرّد کنند. اگر از شجریان گذر نکنند فوقش همان تکرار من میشوند.
من بارها گفتهام که اگر شاگرد من موسیقی را در سطح خودم اجرا کند، به این معناست که موسیقی درجا زده است. آنها باید چندگام از من و گذشتگان جلو باشند. اگر شاگردان تکرار استاد باشند، موسیقی درجا زده است. شاگردان باید چند گام فراتر از استاد خود باشند.
هر موسیقی و هر آهنگی، بسته به زمان و مکان، روی شنونده تأثیر متفاوتی میگذارد. جا و مکان آن که عوض شود، تأثیرات موسیقی هم عوض میشود.
انسانها متفاوت میشنوند و تأثیرات متفاوت میگیرند. هر کدام در رابطه با فرهنگ خود و خاطراتشان و به طور کلی در رابطه با زمان و مکان، از یک موسیقی برداشتهای متفاوت پیدا میکنند.
ولی مهمترین هدف موسیقی این است که به شنوندهی خود آرامش بدهد و او را به اندیشیدن وادارد. موثرترین موسیقی، موسیقیای است که به انسان آرامش دهد؛ چون سعادت در آرامش است. آرامش، نه آسودگی!
در بهمن ماه ۱۳۵۵ یک هفته بعد از درگذشت برومند، یک روز آقای دوامی به من تلفن کرد و گفت کارت دارم، بیا اینجا! عصر رفتم منزل دوامی. ایشان با تأسف گفت برومند سنی نداشت حیف شد مُرد.
بعد گفت آقا دنیا حساب و کتاب ندارد ممکن است من هم همین روزها بمیرم. قرار بود از این فرهنگ و هنر بیایند و تصانیف قدیمی را ضبط کنند. یک جلسه ضبط کردند و رفتند و دیگر نیامدند. الآن نزدیک به یک سال است که خبری از آنها نیست، بگو بیایند بقیهاش را ضبط کنند.
پرسیدم مگر با شما قرارداد نبستهاند؟ گفت نه! قرار بود که بعداً قرارداد ببندند، ولی دیگر نیامدهاند. حیف است آقا این تصانیف را فقط من بلدم. من گفتم یک پیشنهاد دارم. گفت چه پیشنهادی؟ گفتم همان قراردادی که بنا بود با فرهنگ و هنر ببندید، با من ببندید. آنچه آنها قرار بود بدهند من میدهم. قبول کرد.
… وقتی کار تمام شد، دیدم تقریباً صد و بیست و پنج تصنیف خوانده است. این نوارها الآن هم هست.
صحبتهای دوامی برای من خیلی جالب بود. او دوست داشت هر روز از خانه بیرون برود. من هم برای او برنامهای ترتیب دادم و بعدازظهرها با ماشین خودم میبردمش بیرون، و با هم گشتی میزدیم.
یک ضبطصوت فیلیپس داشتم که آداپتور داشت و آداپتورش را به فندک ماشین میزدم. میکروفون را جلو داخل داشبورد ماشین گذاشته بودم.
… از او در مورد موسیقی سوال میکردم. او برای توضیح دادن شروع به خواندن میکرد. به محض اینکه میخواند من [فندک را میزدم و] ضبط را روشن میکردم. اینطوری به صورت پنهانی، بخشی از ردیفها و گوشهها را یاد گرفتم. در حقیقت از اعتماد او سوء استفاده میکردم! ولی این گناه به خدمت ارزندهاش میارزد.
واقعاً آدم دلش برای خودش تنگ میشود. به کارهای شخصی و روزمره هم نمیرسیم.
… زندگی مشکل شده است. دلم میخواهد فرار کنم. بروم جایی که این مشکلات را نداشته باشد. بتوانم به کار هنریام برسم. الآن دو-سه ماه است که نتوانستهام یک خط شعر، غیر از اینها که در کنسرت ارائه میکنم، بخوانم. گاهی اوقات آهنگی به ذهنم رسیده است، آن را زمزمه کردهام، ولی چون نرسیدهام روی آن کار کنم، فراموش کردهام.
دنبال این میگردم که گوشهای پیدا کنم، دو-سه سالی از دسترس خارج شوم، نوارهایم را بردارم و به تحقیق برسم.
… حوصلهی شاگرد درس دادن را هم ندارم. متأسفانه شاگردها هم شاگردی نمیکنند. آنچه را میخواهم، ندارند. غیر از چندتایی که خوبند و آنها را نگه داشتهام، بقیه چیزی ندارند. کسی که بتواند این پرچم را بالا نگه دارد، نمیبینم.
بزرگترین آرزوی من این است که آن انتظاری را که مردم از من دارند، و یا من از خودم دارم، برآورده کنم. به هر حال من زمانی میتوانم شجریان باشم که در کار موسیقی وقت بگذارم؛ اگر چنین نباشد که من شجریان نیستم.
کدخبر: 302
تعداد بازدید: 2344