یادداشت
دلتنگ باغ شهر کرجم
حیات وحش به خفت نا آگاهی برخی انسان نما ها یکی یکی صفحات زیست را ترک می کنند و به تاریخ می پیوندند.
برخی وقت ها چنان کرج مظلوم و کتک خورده به نظر می رسد مثل کودکان کار یا گرسنگان خیابانی با صورتی کبره بسته و موهای بهم ریخته که باورت نمی شود همان باغ شهر کودکی هایت است.
چنان دلم برای این شهر می سوزد که می خواهم جنونی آنی بگیرم و همه مسببین را به یکباره مجازات کنم .بار ها چنین کرده ام و تیری در ترکش قلم گذاشته و پرتاب کرده ام ،اما،دریغ که افعی هزار جان دارد و تیرکلام بر او سازگار نیست . کاش زمین دهان باز کند و مخربین و ظالمین و مسببین را ببلعد .
مگر حرص و ولع بشر چقدر ظرفیت دارد . به قول بزرگی "حب الوطن من الایمان ."اما برخی مانند ابلهان بر شاخه نشسته زیر پای خود را اره می کشند.
کرج ،کرج ،کرج، ...سوخت و فروریخت. زبان و هویت و آداب و رسومش بر باد رفت و قارچهای سمی تجارتِ بی گدار، از میان درختان سر سبز و کوچه باغ ها و محلات اصیل، سربلند کردند و چنان سرطانی شدند که نمی دانم در ژنوم کدام یک از والدین او بود ،بروز کرد و امروز زنده و مرده را باهم در هم پیچید.
مدیریت بی برنامه و تجارت محور و ماشین محور شهری، از هر کجا کم می آورد زمین می فروشد و پل های غیر اصولی می سازد . تاجری از راه می رسد کارخانه ای قدیمی یا باغی را به تالاری و بازاری بدل می کند که پر است، از کالای غربی و شرقی و می فروشد به پول خون پدرانش ، دست فروشان را آواره می کنند و قشر ضعیف و خریداران اینگونه اجناس را نا امید و سرگردان و حسرت وار پشت ویترین های الوان گران فروشان وا می گذارند.
هنوز مردمان ساده و قدیمی این شهر از میان دود و چرک و پول و تخریب به همت و سازندگی سر بلند نکرده اند.هنوز تحصیلکرده ها بیکارند، آبها فاضلابند ، هوا غبار آلود است ، آب محدود است ، حیات وحش نابود است،کشاورزی زمین گیر است ، صنعت بر باد است ، میراث مغبون است حال آنکه اگرظرفیت های این ولایت را برشماری کتابچه ای خواهد شد شگفت. در مهد علم و فن آوری اینهمه تخریب چرا؟ این همه استیصال چرا؟به کجا چنین شتابان ؟
دلم برای کرج می سوزد ...مسافرانی که آمده اند ،خودی نشده ،زخم می زنند و نمی روند . محرم نمی شوند ،مرهم نمی شوند ،هرکس به بضاعت خویش، تکه ای از این گوشت قربانی می کند و می برد و این سهم خواهی تا کجا ادامه خواهد داشت ،خدا می داند ...
پروانه ها و خفاش ها و جغد ها و سبزه قبا ها و حتی کلاغ زاغی ها هم زیر دست و پای انسان له شدند و حیات وحش به خفت نا آگاهی برخی انسان نما ها یکی یکی صفحات زیست را ترک می کنند و به تاریخ می پیوندند.
..........دیگر هیچ نگویم بهتر..
من کرجم را می خواهم . باغ شهری که بود. شما چه طور ؟
کدخبر: 236
تعداد بازدید: 3747