مقاله ؛فرهنگ پهلوانی و زورخانه ای
"شاطری و شاطردوانی در عصر صفویه"
از مطالعه منابع صفویه روشن میشود که شاطرموظف به رساندن اوامر و اخبار پادشاه به لشکریان و ناقل پیامها بوده است.
- شاطر وظیفهٔ نامهرسانی را بر عهده دارد و به علاوه، جلو اسبان حرکت میکند و کلاه پردار بر سر و زنگولههایی بر کمر دارد که در موقع حرکت، صدا میکنند و مردم با شنیدن آن کنار میروند. پاهای این افراد کاملاً برهنه و لباس آنان فقیرانهاست و چنان با سرعت میدوند و به قدری در روز راه میروند که اگر بخواهم آن را شرح دهم، تصور خواهید کرد افسانهپردازی میکنم
"شاطری و شاطردوانی در عصر صفویه"
شاطر در کتب و فرهنگها، معانی مختلفی دارد. از این جمله است: «شوخ و بیباک» و «کسی که از خبائث خود مردم را عاجز کرده باشد». شاطر مأخوذ از تازی بمعنی دلاور و چالاک و تند نیز آمده است و در اغلب آثار و دواین شعرا و ادبای ایران نیز شاطر بهمان معنی توصیف شده است.«شاطر فرقهای از سپاهیان چالاک را گویند که به لباس خاص خود پیش سواری سلاطین و امرا دوند.» در قابوسنامه آمده است: «جوان، شاطر نیکو بود… از شاطری بلا نخیزد و بهره خویش از جوانی نخست طاقت بردارد که چون پیر شوی خود نتوانی بود.»
«نوعی پیادگان با لباسهای چند رنگ و کلاهی چون تاج بلند که پیشاپیش شاهان پیاده رفتندی و شاید در قدیم پیک و قاصد بودهاند.»
«خادمان امرای مشرق زمیناند که از برای دویدن در پیشاپیش ارابه و کالسکههای ایشان تعلیم یافته بودند و ایلیای نبی هم بدین معنی در جلو کالسکه آحاب همی دوید. سرعت و تیزروی و دوام بعضی از این شاطرها خارج از باور است». (قاموس کتاب مقدس). شاطر امروزه به نانپز و نانبند گویند، آنکه در نانوائی کنده را پهن کرده در تنور بندد یا نهد. متصدی پهن کردن کنده خمیر و بستن آن به تنور در دکانهای نانوائی، یا چالدار در دکانهای سنگکی
شاطری قبل از دوره صفویه:
عیار و شطار دو کلمه عربی است که اولی بمعنی کثیرالتردد و دومی بمعنی داهی و محیل ضبط گردیده است. این دو فرقه در اواخر قرن دوم هجری در شهر بغداد که مقر خلافت عباسیان و مرکز اجتماع عجائب آن عصر بود بوجود آمدند و متدرجاً تعداد آنها افزایش یافت و برای خود موقعیتی کسب کردند. این افراد با اینکه طبق قرائن موجوده بصفات اهل فتوت متصف بودند، چون شغل و پیشه معینی نداشتند و کارشان شرکت در جنگهای بین این سردار و آن امیر بود، در موقع صلح و آرامش بزورگوئی و ربودن اموال مردم می پرداختند.
در موقع جنگ سازمانی داشتند که تحت قواعد آن مبارزه میکردند. اینان برهنه بجنگ می رفتند و فقط لنگی بر کمر و کلاهی از پوست درخت خرما بسر می نهادند و از فرار عار داشتند و در جنگ بر یکدیگر سبقت میگرفتند و یک تنه با ده تن میجنگیدند.
شطاران نیز عملشان مانند عیاران بود و برهنه شده پیشبندی چرمین میآویختند و گردنبندی از انواع مهرهها و صدفهای رنگارنگ بگردن خود میبستند. دوام طبقه شطاران در ممالک اسلامی زیادتر از عیاران بود و حتی در کشور اندلس هم شطار پیدا شد و مدتها دوام کرد[ii].
جرجی زیدان در بحث مربوط به طبقات عامه در کتاب تمدن اسلام راجع به این گروه می نویسد: «دسته دیگر از این چاقوکشان بنام شطار مشهور گشتند. اینان لباس مخصوصی به تن میکردند که از آنجمله پیش سینهای بود که آنرا پیشبند شطار مینامیدند. شطار بیش از عیار در ممالک اسلامی دوام آورد و شماره آنان زیادتر از عیاران بود، اتفاقاً شطار در اندلس هم پیدا شد و در آنجا هم مدتی باقی ماند. حکایتها و لطیفهها و داستانهای فراوانی از شطاران نقل میکنند که از هر جهت خندهآور است و چندین کتاب میشود (به جلد یازدهم تاریخ کامل ابنالاثیر مراجعه شود)
شطاران در هر کشور بنام مخصوصی معروف شدند. در عراق آنانرا شطار میگفتند، در خراسان سربداران نام داشتند، درممالک مغرب اسلامی (افریقا و اندلس) آنها را صقوره می خواندند و ابنبطوطه جهانگیر نامی اسلامی در قرن هشتم هجری آنان را دیده و شرحی از رفتار آنان را در سفرنامه خود آورده است، از آنجمله مینویسد:
«سربداران در اطراف سبزوار قیام کرده، شهر بیهق کرسینشین آن نواحی را متصرف شدند و از خود سلطانی (فرمانداری) تعیین کردند و ولگردان و راهزنان را دور خود جمع آوردند مخصوصاً غلامان را جزه جمعیت خویش کشاندند. آنان هم از خدمت اربابها میگریختند و پیش شطاران میآمدند و سلطان شطاران پول و اسب و همه نوع لوازم غارتگری بآنها میبخشید و هر یک از غلامان که لیاقتی بروز میداد، بمقام امارت میرسید.»
شطاران غارتگران و راهزنی را گناه نمیدانستند و آنرا نوعی زرنگی میشمردند و معتقد بودند که چون بازرگانان و توانگران زکوه نمیدهند، لذا غارت اموال آنها حلال میباشد و همین که یکی از آنان پیر میشد و از کار میافتاد دولت او را برای کشف دزدیها استخدام میکرد و عده زیادی از آنان در خدمت دولت عباسی بودند و آنانرا توبهکار (توابون) میخواندند. غالباً توبهکاران با دزدان شریک میشدند و عملیات آنانرا مخفی میداشتند»[i].
برخی دیگر از نویسندگان و مورخان نیز از این دسته با نام دزد و راهبر یاد نمودهاند. ابن خلکان در خصوص شاطری مینویسد: «کان فضیلبن عیاض فیاول امره شاطراً یقطعالطریق بین ابیورد و سرخس»[ii].
آنچه مسلم است شاطری مانند عیاری جلوه دیگری از پهلوانی و دلاوری در ایران بوده است، و با معانی داهی و محیل در فرهنگهای غربی مغایرت داشته است.
در گذشتههای دور، رابطه افراد آدمی بویژه در مواقع فوقالعاده و هنگام جنگ و موقعیتهای خاص حمله و دفاع و لشکرکشی و ارتباط سپاهیان در مواضع مختلف و شهرها اهمیت خطیری داشته و شاطران بعد از عیاران نقشهای پراهمیتی در آن لحظات بحرانی بعهده داشتهاند.
فرستادن قاصدی پیاده و تیزپا بمأموریت، و نسبت به سواری که از هر راهی نمیتوانست برود و به آسانی از عهده اختفای خود برنمیآمد، خطر کمتری دربر داشت. شاطران از میان کسانی انتخاب میشدند که در عین قدرت دوندگی، نیروی بدنی کافی برای مقابله با دستبرد دشمن و دفع آنها داشتند.
فرستادن نامهها و پیغامهای سری نظامی از شهری بشهر دیگر یا از ناحیهای به ناحیهای بوسیله شاطران انجام میگرفت و آنها پیغام یا نقشه را در حال دویدن بمقصد میرساندند.
تندی و کندی حرکت آنان بمیزان فوریت و اهمیت نامه بستگی داشت. در قدیمالایام تند دویدن کاری بود بس خطیر، از اینرو احتیاج به آموزش و پرورش در این فن آنانرا که باین حرفه میگرائیدند وامیداشت که زیر دست استادان شاطری کارآموزی کنند.
شاطران گاه در انجام مأموریت خود آنچنان سریع میرفتند که از سواران پیشی میگرفتند. شاطری بعد از اسلام بیش از هزار سال همراه آیین و فرهنگ پهلوانی ایران در کشور ما متداول بوده است. شاطری با خصوصیات دیگری از قدیمترین دوران تاریخ عهد باستان وجود داشته و وظایف خاص حرفه خود را عهدهدار بوده است[iii].
چنین بنظر میرسد که فن شاطری ابتدا در زورخانهها بصورت ورزش و تمرین که همان شلنگاندازی باشد شروع و بعد از قوت گرفتن پاها در خارج از زورخانه بصورت پیشه و شغلی که آن را شاطری میگفتهاند درمیآمده و در آن ایام بهترین وسیله سریعالسیر برای نامهرسانی و گرفتن و دادن اخبار بوده است[iv].
حرفه شاطری به سبب اهمیت برقراری ارتباطات میان بعد مسافات چه در زمان صلح و یا در هنگام جنگ ارزش و اهمیت فوقالعاده داشته است.
آداب و آیین شاطران هم، بعد از اسلام بر همان شیوه عیاران و پهلوانان کشتیگیر بوده است. تقوی، طهارت، صداقت، امانت و دیگر خصال پهلوانی را به پیروی از مکتب فتوت[v] در کسوت خود مرعی داشتهاند.
در برخی از منابع، شاطران و عیاران را طبقه واحدی درنظر گرفتهاند و از فتوت و جوانمردی آنان سخن بسیار گفتهاند. در ادبیات فارسی هم صفت جوانمردی که از خصال بسیار نیکوی شاطران و عیاران بوده مورد ستایش گویندگان قرار گرفته است:
بدل ربودن جلدی و شاطری ای مه
(شاکر بخاری)
هم شاطر ظریفم و هم شاعر و دبیر
گفتیکهخلق نیست چومننیزدرجهان
(ناصر خسرو)
آهو اندردشتچونمعشوقکانشاطرشود
رنج بیبربط ببربط ساختن دانا شود
(منوچهری)
ملاح گفت کشتی را خللی هست یکی از شما که دلاورتر است و شاطر و زورمند باید که بدین ستون رود. (گلستان)
نه هر تیر شاطر زند بر هدف
نه آبستن در بود هر صدف
(بوستان)
فتادند در هم بمنقار و چنگ
تو گفتی خروسان شاطر بجنگ
(بوستان)
چه زند پیش باز روئین چنگ
گرچه شاطر بود خروس بجنگ
(گلستان)
ملک را ثنا گفت و تمکین نهاد
جوانمرد شاطر زمین بوسه داد
(بوستان)
شاطری در دوره صفویه
از تواریخ و منابع چنین برمیآید که از زمان صفویه تربیت شاطر و شاطرپیشگی اهمیت فراوان داشته است. داوطلبان این حرفه پس از احراز شرایط لازم که عبارت بود از داشتن سلامت کامل و قدرت بدنی و چالاکی و ایمان به مذهب شیعه اثنیعشری و داشتن معرف معتبر در این حرفه پذیرفته میشدند. پادشاهان صفوی معمولاً از میان گروهی باایمان، افرادی را انتخاب کرده و به کشورهای مجاور میفرستادند که در داخل کشور آنان شورش و آشوبهائی برپا کنند و حکومت آنان را متزلزل سازند. اینان شاید همان عیاران یا شاطرانی باشند که شرح جانبازیهای آنان در کتب افسانهای مانند حسین کرد شبستری[iii] برشته تحریر درآمده است. تنها رواج آیین پهلوانی و آموختن آداب و فنون جنگ و ورزشهای سخت و تعمیم مذهب شیعه بود که میتوانست مردانی جنگاور و نیرومند، با اعتقادات مذهبی شیعه اثنیعشری بوجود آورد و وحدت ملی را در مقابل مهاجمین ازبک و عثمانی اهل تسنن پایدار کند.
داوطلبان شاطری در دوره نسبتاً طولانی کارآموزی را شروع میکردند. طی این دورهها ریاضت، دوندگی و فنون خستگیناپذیر و تحمل گرسنگی و تشنگی برای بالا رفتن قدرت مقاومت بدن در برابر پیشآمدهای سخت تعلیم داده میشد.
کسانیکه در شاطری بمقام استادی نائل میشدند، جمعی از اهالی فن بر استادی آنها محضر (صورت مجلس) مینوشتهاند. یکی از آنها مربوط به شاطر علی نامی است که در سال ۹۹۵ ه. ق. در زمان شاه طهماسب در شیراز امتحان داده و ملا روحالله نامی در باب منشورنامه شاطر علی که از شاطر مسجد بردی گرو برده بود، مسودهای نوشتهو در آن آمده است که «… چاکر علی شاطر علی باداء دعای بقای عمر و دولت نواب کامیاب شاه عالم پناه (شاه طهماسب) که ذهن دونده چون بسر کوچه دعا و ثنایش دویده… روز سهشنبه ۲۷ شعبانالمعظم سنه خمس و تسعین و تسمعائه… این خاکسار در حضور شاطران باد رفتار خصوصاً شاطر مسجدی و خصمان (رقیبان) رفعت شعار روی سرخی بخورشید جلادت مدار نموده براه قول فسا بدوندگی درآمده پنج تیر که آمد و شد آن سی فرسخ باشد چنان آورده که بانگ خفتن بخاکبوسی آستانه ملک آستانه امامزاده بحق و کاشف مشکلات معلق سید امیر احمد موسیالرضا (مقصود صحن شاه چراغ است) سرافراز گشته هیجده نوبت پیرامون حوض آن که از حوض کوثر نمونهایست دویده تا مؤذن از بانگ خفتن فارغ گردید. بمقتضای ولا تکتموالشهاده درین صحیفه بارقام شریفه شهادت خود را باز نمایند تا در میدان روزگار بدان مستند گردم و سعی وجهدم از معارضان با انصاف ضایع نشود والله لایضیع اجرالمحسنین والسلام»[iv].
از مطالعه منابع صفویه روشن میشود که وظیفه شاطر در اوایل عصر صفوی رساندن اوامر و اخبار از پادشاه به لشکریان، یا از سرداری به سردار دیگر و یا در مجموع حامل و ناقل پیامها بوده است که با زیرکی خاص وظایف خود را انجام میداده است. مؤلف عالمآرای صفوی در ذکر وقایع مربوط به جنگ قراخان استاجلو که با چهار هزار قزلباش، حسن پاشای عثمانی را با ده هزار سپاه شکست میدهد، مطالبی را برشته تحریر درآورده که وظیفه شاطر در آن کاملاً روشن است. «… از استماع این، آه از جان بگم (خواهر شاه اسماعیل) برآمد و شاطری داشت و از جماعت قزلباش بود فرمود که برو و خود را به جماعت قزلباش برسان و بگو… شاطر از قلعه بیرون آمده راه تبریز پیش گرفته بدر رفت، چون دو منزل راه طی نمود به قراخان برخورد. پیش رفت و برپای خان افتاد و شروع کرد به دعا و ثنا.
خان احوال پرسید که تو کیستی و از کجا میآئی؟ شاطر احوالات عرض کرده، آه از نهاد خان برآمد و بر جانب نجف اشرف سجده کرد و بعد از آن بطرف تبریز به شاه عالم پناه. و شاطر را گفت که: الحال تو برگرد و برو خود را به قلعه انداز و در وقت فرصت در قلعه را بروی من بگشا و او را پس فرستاد و شاطر برگردید و داخل شد و رفت به خدمت بیگم و گفت مژده باد شما را که امشب خان داخل قلعه خواهد شد و…»[v].
مسابقه بین شاطرانشاطری در هر دوره لباس و ظاهری خاص داشته و در طی ادوار مختلف دستخوش تغییراتی میشد. شاطرهای عهد شاه صفیقبائی بلند میپوشیدند و گوشههای دامن آنرا بعقب برمیگردانیدند و محکم به کمر میبستند تا هنگام دویدن مانع سرعت نشود. یقه پیراهن را که زیر قبا میپوشیدند گرد میدوختند و حاشیه دور آنرا با قیطان و یا یراق میآراستند. این پیراهن آنقدر بلند بود که تا بالای زانوها میرسید. آنها یک نوع کلاهپوستی که آفتابگردانی بزرگ داشت بسر میگذاشتند تا هنگام مسافرتهای طولانی و راهپیمائیها صورتشان از تابش آفتاب سوزان در امان باشد و چشمشان در مقابل نور آن خیره نشود و نیز برای زیبائیپری به پهلوی کلاه میزدند که ضمناً علامت شاطری هم بود.شلوارشان بسیار تنگ بود و قسمت بالای آن در زیر پیراهن و پاچههای آن در زیر مچپیچهائی که بدور پاهای خود میبستند کاملاً پنهان میماند.کفش سبک و نرم بپا میکردند تا آسان و تند بدوند. باطراف کمربند خود تعدادی گوی یا زنگوله گرد مجوف که از علائم مخصوص شاطرهای آن زمان بوده میآویختند و عصای بلند سرکجی که سلاح دفاعی و کمک آنها در راهپیمائی و کوهنوردی بود بدست می گرفتند.
ظاهراً لباس شاطرها در عهد شاه سلطان حسین صفوی نسبت بزمان شاه صفی کمی تغییر یافته است. کلاه پوستی آفتابگردان، به عمامه خوشپیچی تبدیل شده که از وسط کلکی آن یک دسته پر رنگین و زیبا بیرون آمده و بعقب سر ریخته شده است همچنین در طرف راست عمامه تکپری که از علامات شاطری است بطور عمود زده شده است.پیراهن شاطران این دوره با گذشته فرقی نکرده و همان یقههای گرد و قیطاندوزی شده را دارد. از بالای شانهها دو رشته گوی یا زنگولههای مجوف که به دو منگوله ابریشمی خوشرنگ منتهی میشد، روی دو طرف سینه تاب میخورد و نیز شالی بکمر میپیچیدند و روی آن کمربند زنگولهدار شاطری میبستند.چند رشته منگوله بلند که ته آنها بجلو کمربند وصل شده بود، در پیش دامنشان آویزان بود و نیز دو منگوله بزرگ با گویهای مجوف از طرف راست به پر شالشان میآویختند.دو بند چرمین بشکل تسمه باریکی، از چپ و راست سینه و پشت میگذشت و برای نگهداشتن کمربند شاطری به آن متصل میگشت.
شلوار شاطری این دوره نیز مانند پیشتنگ و کوتاه بود که زنگالی هم بروی پارچههای آن کشیده و یا مچپیچ میبستند.کفش ها به نیمچکمههائی تبدیل یافته که دو ساقه چرمی تودرتو دارند تا ساق و قوزک پاها هنگام راهپیمائی طولانی از هر گزندی مصون بماند. عصای سرکج بلند، به چوب بندبند کوتاه و گرزمانندی تبدیل یافته که سر باریکش در دست و سر قطور آن بطرف پائین گرفته میشد[xiv].حرفه شاطری در دوره افشاریه و قاجار نیز وجود داشته و پس از پیدا شدن وسایط نقلیه و تلگراف و تغییر جوامع شهری از صورت قدیم به شرایط جدید، دفتر کهنسال شاطری در ایران بسته شد و امروز جز نامی از آنها باقی نمانده است.در کشور همسایه امپراطوری عثمانی نیز مناصبی تحت عنوان «پیک» و «شاطر» وجود داشته که وظایف آنان تقریباً بهمدیگر شباهت داشته است.پیک کلمه فارسی است که در امپراطوری عثمانی معمول بوده و پیکها در این کشور صنف «پستچیهای پیاده» را تشکیل میدادند که به سرعت میدویدند و فرامین سلطان را به حکام و فرمانروایان محلی می رساندند.
کدخبر: 1156
نویسنده: میرجعفری، حسین.
تعداد بازدید: 14293