آشنایی با آیین باورهای ایرانی (4):ننه سرما و افسانه های زمستانه
داستانهای عامه از چلهی بزرگ _چلهی کوچک _چارچار _سده _اَهمنوبهمن _سیاهبهار و سرماپیرزن را با هم بخوانیم
آیین باور -هر جامعه و فرهنگی ، افسانه ها، آیین و باورهایی دارد که نه در یک شب، در طول تاریخ آن قوم و ملت شکل گرفته است و نه به سبب تفریح و بیکاری، که به نیاز آن زمان و شیوه زندگی مردمان و سطح درک و سواد ایشان ساخته و زائیده می شد و بستگی مستقیمی با میزان درک ماورائی مردمان از ترس ها و انتظارات و رویا هایشان داشت.
در سه شماره قبل باورهای ایرانیان را درباره “آل ،جن، اژدها “بررسی کردیم .این شماره به داستان های ننه سرما و باور های "چله کوچک و چله بزرگ" می پردازیم. دریغ است که داستان های شیرین و صمیمی ایرانی در هجوم خشونت آموز رباتیک غربی نابود شود. داستان ها و افسانه ها، اسطوره ها و حکایت های هر ملتی ثروت معنوی و شفاهی فرهنگ آن مرز و بوم است . خود بیاموزیم و به کودکانمان بیاموزیم.
چلهی بزرگ _چلهی کوچک _چارچار _سده _اَهمنوبهمن _سیاهبهار و سرماپیرزن ...
"چله کوچک، چله بزرگ "
از دیر باز در میان ایرانیان، زمستان به دو بخش چله بزرگ(چله کلان ) و چله کوچک (چله خرد ) تقسیم می شد.
به این ترتیب که چله بزرگ از ( اول دی ماه تا دهم بهمن ماه) وچهل روز کامل، و چله کوچک از ( یازدهم بهمن تا اول اسفند ) به مدت ۲۰روز چله کوچک نامیده شده است .
غروب آخرین روز چله بزرگ یعنی دهم بهمن ماه جشن سده برگزار می کردند، دور آتشی بزرگ جمع می شدند واز این جشن لذت می بردند.یعنی با خواندن شعر و پایکوپی بدور آتش، سده را جشن می گرفتند.
تا اینجا یاد گرفتیم که در اعتقادات و باورهای قدیم زمستان به دو بخش ( چله بزرگ و چله کوچک ) تقسیم می شود . چله بزرگ از « اول دیماه تا دهم بهمن ماه » و چله کوچک از « دهم بهمن تا پایان بهمن ماه ». و معتقد بودند چله کوچک بسی سردتر و پر سوزتر از چله بزرگ است. روزآخرچله بزرگ که گفتیم “سده” نام دارد و بابرپایی آتش و فریاد”سده سده پنجاه به نوروز” شروع چله کوچک را اعلام می کردند.
"چار چار"
در دل این چله کوچک تقسیم بندی دیگری هم بود. مثلا "چار چار" که از هفتم تا چهاردهم بهمن ماه را می گفتند. (یعنی دوتا چهار روز، چار = چهار) این هشت روز که آخرین روزهای فصل زمستان است
در واقع با توجه به اقلیم و بارش ای آسمانی سالهای بسیار دور ایران زمین، سردترین و سوزناک ترین روزهای سال را شامل می شد و قدیمی ها به این هشت روز سرمای پیرزن کُش نیز می گفتند و هنوز هم گهگاهی از این اصطلاح استفاده می شود .
"اهمن "و "بهمن"
"اهمن "و "بهمن" یا "هَمی و مَمی "نامی بود که برای پسران ننه سرما انتخاب کرده بودند. و از دیگر تقسیم بندی هایی بود که در دل چله ها قرار می گرفت. پس از "چار چار" نوبت به اهمن و بهمن "پسران پیرزن " یا همان (ننه سرما ) می رسید که خودی نشان دهند.
عقیده بر آن بود که در این ۸ روز درختان برای بیدار شدن از خواب زمستانی آماده و مهیا می شوند.۱۰ روز اول اسفند را اهمن و۱۰روز دوم اسفند را بهمن می گفتند و این ۲۰روز ممکن بود آنقدر بارندگی باشد که این دوبرادر به دوچله طعنه بزنند ، با توجه به شعری که قدیمی ها می خواندند
اهمن وبهمن،
آرد کن صدمن ،
روغن بیار ده من،
هیزم بکن خرمن
عهده همه بامن
تا اینجاهم یاد گرفتیم که ۲۰روز ابتدایی اسفند به نام "اهمن و بهمن یا هَمی و مَمی "نامگذاری شده اند
۱۰ روز آخر اسفند ماه ، خود تقسیماتی دارد که ۵روز اول "سیاه بهار" نامیده می شد.
شعری هم داشتند با این مضمون که: (سیاه بهار شب ببار و روز بکار ) سبب آن هم ، بارندگی فراوان در این روزها بوده و زمانی است که کشاورزان مشغول کشت وزراعت بوده اند .۵
روز آخر هم "سرما پیرزن" نام داشت و افسانه شیرینی برای آن ساخته بودند . در این روزهای سال و فصل که آسمان گاهی ابری گاهی آفتابی ،گاهی همراه با باد بود واکثر اوقات تگرگ می بارید، دانه های تگرگ را به مروارید های "گردنبند" ننه سرما تشبیه کرده بودندکه گویی پاره شده بر زمین می ریزد.
تا اینجا یاد گرفتیم که "افسانه های باستانی" چه می گویند بعدها در برخی منابع که بعد اسلام نوشته شده اند زیرا از اسامی ماه های عربی در آنها استفاده شده، به گونه ای دیگر این افسانه را تعریف کرده اند به عنوان نمونه بخش هایی از منبع : مرحوم یوسف شاه حسینی (پژوهشگر آیین های سنتی) را برایتان نقل کرده ام.
بنابر افسانه ای قدیمی، پیرزن (ننه سرما، دایا)، دو پسر به نام های هَمی و مَمی (اَهمن و بَهمن) داشته است. پیرزن در ابتدای فصل زمستان و با شروع چله بزرگ، تاج بر سر پسر بزرگش، «اَهمن» گذاشته و او را تشویق می کند تا سرما و یخبندان شدید ایجاد کند.اَهمن شروع به کار می کند، سرمای شدید ایجاد می کند. مردم را سرما می دهد. کوزه ها می شکند. برف و یخبندان ایجاد می کند و …از ابتدای زمستان و در دوران چله بزرگ، هر روز هوا سردتر می شود تا زمانی که برادر کوچک (بهمن)، تاج را از اَهمن تحویل بگیرد.اَهمن به بهمن می گوید: « من پشتم به اسفند گرم بود، خیلی دلی خوش نکردم، تو که پشتت به بهار است و دوام نداری، نمی توانی کاری کنی…» بهمن عصبانی می شود و جنگی بین چله ها درمی گیرد. دو برادر در ایجاد سرما و یخبندان و کولاک، رقابت می کنند. در برف و سرمای جنگ چله ها، زمین «نفس دزده» می کشد. جنگ چله ها تمام می شود و عمر اَهمن به پایان می رسد.روز ۴۵ زمستان است و بهمن، تاج را تحویل گرفته است. سرما ادامه دارد تا روز ۵۴ زمستان (قنش سوم) که زمین«نفس آشکار» می کشد و برف و یخ آب می شود. عمر بهمن (چله کوچک) نیز به پایان می رسد. پیرزن از ناراحتی نابودی فرزندانش، شروع می کند به رجزخوانی …
هرچه نکرده بهمنه، شرط و بلاغاش با منه
گوساله را تو گوساله دان می کشم، بچه را تو گهواره
پیرزن می گوید حالا که پسرانم نیستند، من که هستم و به خانه های شما سرما می آورم. از خشم و ناراحتی، لحاف خود را تکان می دهد که ناگهان کُنده ای برف می افتد و برف سنگینی در این موقع از سال می بارد. گلوبند خود را پاره کرده و تگرگ می بارد. شروع می کند به جارو کردن که باد می وزد و…. دیگر نفسی برای ننه سرما باقی نمی ماند و نمی تواند یخبندان زیادی ایجاد کند،چرا که زمین «نفس آشکار» کشیده؛ هرچند هوا سرد است و برف می بارد ولی یخ ها آب می شوند و برف و یخی به زمین نمی ماند. هوا به تدریج گرم می شود که به این روزهای پایانی فصل زمستان، «آفتاب به حوت» گویند.
حوت به معنی ماهی، ماه گرما و ماه خبر از بهار است. حوت (ماهی)، دوازدهمین برج فلکی از دایره البروج است که آفتاب در اسفند ماه، در این برج دیده می شود. مردم فرمهین بر این باورند که در ایام آفتاب به حوت، حرارت آفتاب، «گُرده ماهی» را در دریا گرم می کند.
بعد از آفتاب به حوت، بادی می وزد که در بین مردم تفرش به «باد بقچه پران» معروف است و نفس های آخر زمستان است.
5 روز مانده به عید، نوروز خوان ها، نوروزخوانی می کردند و خبر عید و برکت می دادند. مردم در گذشته، به واسطه این تقسیم بندی های فصلی و تغییرات آب و هوایی، شروع بهار و تغییر فصل را تشخیص می دادند.
کدخبر: 1043
نویسنده: فریبا کلاهی کارشناس گردشگری
تعداد بازدید: 17148